امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

پک صدآفرین

    پسرمهربونم مامانی و بابایی این پک صدآفرین و برات هدیه گرفتن . دستشون واقعا درد نکنه خیلی عالیه شامل ٧ طبقه بندی هست که یه طرفش فارسی و یه طرفش انگلیسی . تبلیغش تو برنامه به خانه برمیگردیم دیدیم و خیلی خوشمون اومد . مامانیت هم زحمت کشید و برات خرید   اینم یه سری عکس از عروسکم که واسه خیلی قبله و یادم رفته بود بذارم تو وبت   این عکس مربوط به یه روز بهاریه که سه نفری رفته بودیم پارک         عزیزم اینجا هم عینک منو زدی و انقدر باهاش ور رفتی تا شکوندیش .             ...
23 تير 1392

12+1 ماهگی امیرعلی جونم

یکی یه دونه مامان بسلامتی 12 ماهگیت تموم شد وارد سیزدهمین ماه شدی . خیلی ملوس و شیرین شدی انقدر کارات برام جذاب و شیرینه که میخوام بگیرم بچلونمت .  دیشب خونه مامانم افطاری دعوت بودیم . از ساعت 3 حاضر شدیم و رفتیم قبل از اینکه بخواهیم بریم خونه مامانم گیج خواب بودی میخواستی بخوابی اما همینکه رسیدیم اونجا شروع کردی به شیطنت . کلی با سارینا بازی کردی . انقدر دور و برت شلوغ بود که اصلا حواست به شیرخوردن هم نبود همش در حال بازی بودی . سارینا هم خوب میدونه چه جوری تورو سرگرم کنه . خلاصه که دیگه حسابی خسته شدی ساعت 6 خوابیدی تا ساعت 7 و نیم منم تو این فاصله پاشدم و به مامانم کمک کردم .عکس آتلیه هم آماده شده بود و چند تا لیت برای خاله زده...
22 تير 1392

آتلیه رفتن عروسک مامان

پنج شنبه 13 تیر رفتیم آتلیه پسر خوشگلم عکس بندازه . من و بابا و ساراجون هم باهامون اومد . آخه تو خیلی سارا رو دوست داری . اومدنش هم خیلی خوب شد. اولش خیلی ماه بودی و کلی همکاری کردی ولی اخراش که شد اونم به خاطر اینکه چند بار لباس عوض کردیم کلافه شدی و سر عکسای آخر دیگه هرکاری کردیم بخندونیم شمارو همش گریه میکردی ولی در کل عکسات خیلی خیلی خوشگل شد .
19 تير 1392

شمال تیرماه 92

پسرنازم این دومین سفر شمالی هست که رفتی . یادش بخیر پارسال حدودا سه ماهه بودی که دسته جمعی ( خانواده مامان) رفتیم شمال . امسال خیلی نسبت به پارسال راحتر بودم آخه تو پارسال خیلی کوچیک بودی من همش نگران بودم که اذیت نشی .     پسر قشنگم تو این سه روزی که شمال بودیم یکی دیگه از مروارید های خوشگلت دراومد . اینم چند تا عکس از پیک نیک با خاله ها     امیرعلی عزیزم خیلی خیلی شیطون شدی و کنجکاو . دیگه راه رفتنت هم خیلی خوب شده و کمتر میخوری زمین . یه لحظه هم اروم نداری همش در حال راه رفتن و سرک کشیدن به همه جای خونه . قربونت بشم خیلی شیرین شدی . نانای کردن رو که بلد بودی الان دیگه راه میری وسط خون...
19 تير 1392
1